جشن میانه زمستان، جشنی سرد و برفی مبارک
به گزارش فارس کلوب، زمستان عروسی سپید پوش هست که با لباسی از جنس برف و سرما در باغ و بوستان جولان می دهد و با هر بار کشیده شدن پیراهنش بر زمین، آن را سفید پوش می نماید. این عروس زیبا و مغرور به نیمه راه خود رسیده و عمر کوتاهش رو به انتها هست. بهمن به میانه رسید و ننه سرما هم کم کم انتها سرما را حس نموده است و کوله بارش را جمع می نماید تا جای خود را به بهاری دلفریب دهد. جشن میانه زمستان، جشنی است که ایرانیان باستان برای شادی رسیدن زمستان به میانه برگزار می کردند تا به نوعی او را به سراشیبی هل دهند تا هر چه زودتر از شرش خلاص شده و بهار زیبا طبیعت را سبز و شاد گرداند. با ما همراه شوید تا با چگونگی برگزاری جشن میانه زمستان آشنا گشت.
تاریخچه جشن میانه زمستان
جشن میانه زمستان، فوق العاده دیدنی هست که به مروز زمان فراموش شده است. بعضی دیگر از این جشن ها بازمانده ای از تقویم ایران باستان هستند. جشن میانه زمستان، برابر شروع سال نو در تقویم شمال غربی هندوکش در افغانستان امروزی و شروع سال نو در تقویم های محلی لرستان، بختیاری و کردستان است. این جشن که همراه با شادی و جشن بوده، برای رسیدن زمستان به نیمه راه برگزار می گردد.
کلام پایانی
جشن های ایرانی، به جشن هایی مردمی گفته می گردد که دارای ریشه تاریخی و باستان بوده اند. جشن های زنده به جشن هایی گفته می گردد که بنابر سنت تاریخی، در میان مردم رواج دارند (مانند جشن نوروز) و جشن های فراموش شده به جشن هایی اطلاق می گردد که بنابر سنت تاریخی برگزار نمی شوند، اما ممکن است کوشش هایی برای احیای بعضی از آن ها رواج داشته باشد که برگزاری جشن میانه زمستان از آن دسته محسوب می گردد. جشن میانه زمستان خجسته باد.
دوش چون برشد آن درفش سیاه
گشت پیدا طلایه دیماه
تیره ابری برآمد از بر کوه
که بپوشید پرده بر رخ ماه
وان قنادیل زر فرو مردند
از بر این فراشته خرگاه
بادی از مرز شهریار دمید
که به پیل دمنده بستی راه
بازگشتی ز بیم بادبزان
به کمان گیر چشم، تیر نگاه
سوز سرما گذشتی از روزن
راست چون نوک سوزن از دیباه
بر مثال زبان مار، به کام
بفسردی کس کشید آه
برف روشن میانه شب تار
چون بهم درشده ثواب وگناه
حال اینگونه بود شب همه شب
تا به هنگام بامداد پگاه
برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد و تباه
من از این برف قصه ای دارم
قصه ای غمفزای و شادی کاه
دوش چون برف بر زمین افتاد
برشد از خانه بانک واویلاه
بچه ها جمله در خروش و نفیر
هر یک اندر عزای کفش و کلاه
پسران در غریو و هیاهوی
دختران در خروش و واها واه
لرز لرزان ز تف برف ، چنان
که بلرزد ز باد تند، گیاه
همه گرد آمدند در بر من
همچو عشاق گرد مهرگیاه
که زمستان رسید و برف نشست
خیز و پیرایه ده به حجره وگاه
گرد کن توشه زمستانی
از ره وام یا ز دیگر راه
من ز خجلت فکنده سر در ییش
که چه بود این بلیه بیگاه
روز من شد سیه ز برف سپید
وز کفم شد برون سپید و سیاه
(ملک الشعرای بهار)
منبع: همگردی